متاسفانه این روزها بعضی از انسانها برداشت های سوء و منفی از آیات الهی می کنند که این خود آثار بسیار منفی و خطرناکی را بر زندگی آنها تحمیل می کند این آیه شریفه لا اکراه فی الدین -سوره بقره 255 معنایش این نیست که هر کسی در رعایت نکردن مسائل دینی آزاد است و کسی حق ندارد او را اجبار کند و این همان برداشت منفی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود : «من فسد القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار؛ یعنی هر کس قرآن را از پیش خود تفسیر و توجیه کند جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود» . اگر معنای لااکره فی الدین این است که هر کس در اجتماع آزاد است هر کاری دلش می خواهد بکند پس این همه آیاتی که مسلمانان را دستور به نماز روزه، خمس ،جهاد ، زکات ، حج ، حجاب و غیره غیره کرده یعنی چه ؟ آیا معقول است خداوند از یک طرف دستور اکید دهد زنان مسلمان حجاب خودشان را رعایت کنند و از طرفی بفرماید در دین اجباری نیست و می توانند رعایت نکنند آیا این مطلب به نظر شما تناقض نیست ؟ از یک طرف خداوند بگوید بر همگان واجب است نماز را بپا دارند و روزه را بگیرند و از طرفی هم بگوید «لا اکره فی الدین» یعنی اجباری در کار نیست اگر هم ترک کردند اشکالی ندارد؟ این دو مطلب که تناقض روشن است !؟ پس معنای «لا اکره فی الدین» این نیست که هرکس در دین آزاد است بلکه معنای آن آیه این است که اسلام برای پذیرش دینش هرگز غیر مسلمانان را اجبار نمی کند بلکه با منطق و برهان آنها را دعوت به اصل پذیرش اسلام می نماید .
تعيين امامت
پيشواي هشتم (ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش امام کاظم (ع) عهده دار مقام امامت شد. امامت آن بزرگوار همچون امامت ديگر پيشوايان عليهم السلام، از جانب خدا و به تعيين و تصريح پيامبر (ص) و معرفي پدر گرامي اش صورت پذيرفت. «داوود رقي» مي گويد:
به امام کاظم (ع) عرض کردم: پدرم فدايت باد، پيرمرد شده ام و مي ترسم حادثه اي برايم پيش آيد که شما را ديگر ملاقات نکنم، بفرماييد که پيشواي پس از شما کيست؟ فرمود: فرزندم علي.(8)
سليمان بن حفص مروزي مي گويد:
به حضور امام کاظم (ع) رسيدم تا از حجت خدا بر مردم پس از آن حضرت سؤال کنم. امام (ع) خود آغاز به سخن کرد و فرمود: اي سليمان! همانا «علي» فرزند و وصي من و حجت خدا بر مردم پس از من است، و او برترين فرزندان من مي باشد. اگر پس از من زنده ماندي نزد شيعيان و دوستان من به امامت او گواهي ده. (9)
مکارم اخلاق
حضرت علي بن موسي الرضا (ع) مانند ديگر پيشوايان معصوم عليهم السلام به زيور فضايل اخلاقي و کمالات نفساني آراسته و از هر گونه زشتي و پليدي و رذايل اخلاقي منزه بود و در اين راه گفتار و رفتارش الگو سرمشق ديگران بود. اينک بخشي از خصوصيات فردي و مکارم اخلاقي آن حضرت:
الف ـ زهد و عبادت
پيشواي هشتم (ع) در زهد و پارسايي و پرستش پروردگار، يگانه ي عصر خود بود و زر و سيم دنيا و مناصب اجتماعي و حکومتي در برابر مقام عبوديت و پارسايي او هيچگونه ارزشي نداشت. «محمد بن عباد» درباره ي زهد و ساده زيستي امام (ع) مي گويد:
حضرت رضا (ع) در تابستان بر روي حصير مي نشست و در زمستان بر روي گليم، و لباسهايش زبر و خشن بود؛ و لي هنگامي که در ميان مردم مي رفت از لباسهاي عادي مردم استفاده مي کرد.(10)
علي بن موسي الرضا (ع) با قرآن انس خاصي داشت و هر سه روز يک بار ختم قرآن مي کرد و مي فرمود:
اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مي توانم يک قرآن ختم کنم؛ ليکن هيچ آيه اي را تلاوت نمي کنم مگر آنکه درباره ي آن آيه و موضوعي که فرود آمده و زماني که نازل شده است، انديشه مي کنم.(11)
امام (ع) کم مي خوابيد و شبها را بيشتربه شب زنده داري مي گذرانيد و گاهي اوقات تمام شب را تا صبح بيدار بود و بسيار روزه مي گرفت و روزه اول، وسط و آخر ماه از او ترک نمي شد و مي فرمود: «روزه داشتن در اين سه روز مثل اين است که انسان هميشه روزه است».(12)
رجاء بن ابي ضحاک ـ مأمور مأمون براي بردن امام رضا (ع) از مدينه به خراسان ـ مي گويد:
من از مدينه تا مرو همراه و مراقب امام (ع) بودم؛ سوگند به خدا، کسي را در پرهيزگاري و افزوني ذکر خدا در تمامي اوقات، و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم.
سپس به طور تفصيل برنامه ي عبادي آن حضرت را در طول شب و روز بيان مي کند.(13)
مأمون وقتي گزارش «رجاء» را شنيد گفت:
اي پسر ابي ضحاک، آنچه که گفتي درست است، او (اشاره به امام رضا (ع)) از بهترين، داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
سپس به وي توصيه کرد که مشاهدات خود را براي ديگران نقل نکند.(14)
ب ـ تواضع و فروتني
پيشواي هشتم (ع) با آنکه مقام رفيع امامت را داشت و برگزيده ي خدا بود، در عين حال نه تنها براي خود هيچ گونه حريمي قائل نبود، بلکه در زندگي خويش با طبقات مختلف مردم حتي خدمتکاران و زيردستان با نهايت صميميت و فروتني رفتار مي کرد. کليني از مردي بلخي روايت کرده است:
من در سفر خراسان همراه امام (ع) بودم، روزي هنگامي که سفره گسترده شد، امام (ع) از همه ي خدمتکاران خواست تا در کنار او بر سر سفره بنشينند. عرض کردم، فدايت شوم، بهتر بود سفره ي آنان را جدا مي کردي؟ فرمود: ساکت باش! همانا پروردگار و پدر و مادر همه ما يکي است و پاداش هم به اعمال است.(15)
روزي امام (ع) در حمام پس از تقاضاي فردي که آن حضرت را نمي شناخت، تن او را کيسه کشيد. هنگامي که ديگران امام (ع) را به او معرفي کردند، شرمنده شد و به عذرخواهي از آن حضرت پرداخت. امام (ع) در حالي که او را کيسه مي کشيد، دلداري اش داد و فرمود: عيبي ندارد.(16)
«ياسر» غلام امام رضا (ع) نقل مي کند:
امام (ع) به ما توصيه کرده بود که هر گاه بر شما وارد شدم و شما مشغول غذا خوردن بوديد (به احترام من) بر نخيزيد تا از غذا خوردن فارغ شويد. گاهي اوقات بعضي از ما را براي انجام کاري مي خواند. به آن حضرت اطلاع مي دادند که مشغول غذا خوردنند. مي فرمود: بگذاريد تا از غذا خوردن فارغ شوند.(17)
ج ـ جود و بخشش
پيشواي هشتم (ع) در جود و بخشش نيز سرآمد مردم زمان خود بود. ابن شهر آشوب مي نويسد:
امام رضا (ع) در روز عرفه در خراسان، تمام اموال خود را در راه خدا بخشيد «فضل بن سهل» گفت: اين گونه بخشش زيان آور است. فرمود: نه، بلکه سودآور است. هرگز آنچه را که موجب اجر و پاداش اخروي است غرامت مشمار.(18)
مردي خدمت امام رضا (ع) رسيد و عرض کرد: به اندازه ي مروتت به من عطا فرما. فرمود: اين مقدار براي من مقدور نيست. عرض کرد: پس به قدر جوانمردي من. فرمود: اين ممکن است آنگاه به خدمتکار خود دستور داد دويست دينار به او بپردازد.(19)
مرد ديگري به حضور آن گرامي رسيد و عرض کرد: «من از دوستان شما خاندان هستم هم اکنون از سفر مکه باز مي گردم و پولم را گم کرده ام. در صورتي که شما کمکي به من بفرماييد پس از بازگشت به وطنم آن مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد.»
امام (ع) به اندرون رفت و پس از لحظاتي بازگشت و از بالاي در، بدون آنکه در را بگشايد مبلغ دويست دينار به او داد و فرمود:
اين مبلغ را بگيرد و براي خود مبارک بدان و از طرف من هم صدقه مده و فورا بيرون رو که نه من تو را ببينم و نه تو مرا.
پس از آنکه سائل بيرون رفت، يکي از حاضران که از سخنان و رفتار امام (ع) به شگفت آمده بود پرسيد: با آنکه مبلغ زيادي به وي داديد چرا خودتان را به او نشان نداديد؟ فرمود:
براي آنکه نمي خواستم ذلت سؤال را در چهره ي او مشاهده کنم؛ مگر نشنيده اي که پيغمبر (ص) فرمود: کسي که پنهاني انفاق کند معادل با آن است که هفتاد حج انجام داده باشد؟...(20)
د ـ بردباري
امام رضا (ع) خوي نيکوي حلم و بردباري را از پدر بزرگوار خود امام کاظم (ع) به ارث برده بود و در برابر افراد جاهل و گستاخ با بردباري مواجه مي شد.
روزي يکي از خوارج که مقام ولايتعهدي را منافي با شؤون و حيثيت امام (ع) مي دانست خنجري زهرآلود در استين خود پنهان کرد و گفت: مي روم با او بحث کنم اگر بر پذيرش ولايتعهدي حجتي داشت چه بهتر وگرنه با اين خنجر او را خواهم کشت.
چون به حضور امام (ع) رسيد، بدون آنکه صحبتي کند حضرت از نيت پليد او آگاه شد و با بردباري با وي برخورد کرد و فرمود:
اگر در برابر شبهه ي خود پاسخ قانع کننده اي شنيدي آن خنجري را که در آستين پنهان کرده اي بشکن و به دور انداز.
فرد خارجي پس از شنيدن سخنان منطقي امام (ع) از کرده ي خود پشيمان شد. خنجر را شکست و دور انداخت و توبه کرد و گفت:
شهادت مي دهم که تو فرزند پيامبري و در گفتارت راستگو هستي.(21)
هـ ـ عزت نفس
يکي از اهداف شوم مأمون از مسأله ي ولايتعهدي امام رضا (ع) اين بود که آن حضرت را با نزديک کردن به دستگاه پر زرق و برق و برخوردار از لذائذ و نعمتهاي مادي خود، به دنياپرستي و جاه طلبي متهم کند؛(22) ولي مناعت طبع و عزت نفس پيشواي هشتم (ع) نقشه مأمون را نقش بر آب ساخت.
امام (ع) پس از پذيرش ولايتعهدي نيز با بي اعتنايي تمام به تشکيلات سلطنتي مأمون، به زندگي ساده و بي آلايش دوران پيش از ولايتعهدي خود ادامه داد و حتي در برابر سياست مأمون که سعي مي کرد آن حضرت را وارد کارهاي حکمتي بکند، فرمود:
اين امر هرگز نعمتي برايم نيفزوده است، هنگامي که در مدينه بودم دست خطم در شرق و غرب نفوذ داشت. در آن زمان بر استرم سوار مي شدم و (با اآرامي و آزادي) کوچه هاي مدينه را مي پيمودم و اين حالت از همه چيز برايم عزيزتر و مطلوبتر بود.(23)
و ـ امر به معروف و نهي از منکر
پيشواي هشتم (ع) رفتار اطرافيان، زيردستان و ياران خود را زير نظر داشت و در مواقع لازم، آنان را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد؛ حتي مأمون نيز بارها از نصايح و رهنمودهاي آن حضرت بهره مند شد.
روزي امام (ع) ديد مأمون وضو مي گيرد ولي غلامش آب را بر دست وي مي ريزد. حضرت فرمود: «کسي را در عبادت پروردگارت شريک قرار مده» مأمون آب را از دست غلام گرفت و خود مشغول وضو گرفتن شد.(24)
يکي از خدمتکاران امام (ع) ميوه اي را نيم خورده دور افکند. امام (ع) متوجه شد و با ناراحتي فرمود:
سبحان الله! اگر شما بدان نياز نداريد، مردمي هستند که به خوردن آن نيازمندند.(25)
اظهار نظر «ابراهيم بن عباس»
اين بخش را با اظهار نظر «ابراهيم بن عباس» يکي از ياران آن حضرت درباره ي رفتار و اخلاق اجتماعي آن گرامي به پايان مي بريم. وي مي گويد:
هيچگاه نديدم که امام رضا (ع) با سخنش کسي را بيازارد، و سخن کسي را پيش از تمام شدن قطع کند و نيازمندي را ـ که مي توانست نيازش را برآورد ـ رد نمايد و در حضور ديگران پاهايش را دراز کند و به کسي از غلامانش ناسزا بگويد، و به صورت قهقهه خنده کند. خنده او تبسم بود. چون سفره ي غذا گسترده مي شد همه افراد خانه حتي دربان و خدمتگزار را نيز بر سر آن مي نشاند...(26)
معجزات و کرامات امام (ع)
پيشوايان معصوم عليهم السلام با توجه به مقام امامت و عصمتي که داشتند از ارتباط ويژه اي با خداي متعال و جهان غيب برخوردار بودند و مانند پيامبران الهي معجزات و کراماتي داشتند که در مواقع لازم نمونه هايي از آنها را بروز مي دادند تا دليلي آشکار بر حقانيتشان باشد و موجب پرورش و اطمينان خاطر پيروانشان گردد.
از پيشواي هشتم (ع) نيز معجزات و کرامات بسياري بروز کرد که در کتب حديث و تاريخ ثبت شده است. اينک چند نمونه:
1- يکي از همراهان امام رضا (ع) در سفر خراسان مي گويد:
در بين راه به بيابان خشک و بي آبي رسيديم و نزديک بود همه ي ما با چارپايانمان هلاک شويم. حضرت رضا (ع) فرمود: برويد در فلان محل، در آنجا آب خواهيد يافت. ما بدانجا رفتيم و با چشمه ي آبي مواجه شديم. همگي از آن آب نوشيديم و حيواناتمان را نيز سيراب کرديم.
هنگام کوچ از آن منزل، امام (ع) فرمودند: بار ديگر کنار آن چشمه برويد. چون بدان سوي رفتيم اثري از چشمه نديديم.(27)
2- «عبدالله بن مغيره» مي گويد:
من واقفي بودم، در سفر مکه دست بر پرده ي «کعبه» آويختم و گفتم: بار خدايا! تو خواسته ي مرا مي داني، مرا به بهترين دينها راهنمايي کن.
پس از مراجعت به مدينه به ذهنم رسيد که خدمت امام رضا (ع) برسم. وقتي به حضور آن حضرت رسيدم فرمود: خداوند خواسته ات را اجابت فرمود و تو را به دينش راهنمايي کرد. گفتم: گواهي مي دهم که تو حجت و امين خدا بر بندگانش هستي.(28)
3- «احمد بن محمد بزنطي» نقل مي کند:
من با سه نفر ديگر خدمت امام (ع) شرفياب شديم. هنگام بازگشت امام (ع) به من فرمود: اي احمد! تو بنشين... چون پاسي از شب گذشت خواستم مرخص شوم. فرمود: مي روي يا مي ماني؟ عرض کردم: بستگي به نظر شما دارد. فرمود: بمان و اين هم رختخواب. آنگاه امام برخاست و به اتاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و با خود گفتم: سپاس خداي را که حجت او و وارث علوم انبياء از ميان ما چند نفر به من تا اين حد لطف و عنايت فرمود.
هنوز در سجده بودم که امام (ع) بازگشت، برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: اي احمد! اميرمؤمنان به عيادت «صعصعه بن صوحان» رفت؛ به هنگام بازگشت فرمود: اي صعصعه! از اينکه به عيادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن؛ از خدا بترس و پرهيزکار باش.(29)
امام (ع) ضمن اعلام آگاهي از نيت احمد، به وي هشدار داد که اين عنايت و لطف نبايد وسيله اي براي فخر و مباهات و احساس برتري نسبت به ديگران گردد. بلکه آنچه عامل برتري انسان مي گردد «تقوي» است.
پي نوشت :
1. بحارالانوار، ج 49، ص 9، به نقل از مصباح کفعمي.
2. کشف الغمه، ج 3، ص 50.
3. عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 14.
4. عيون اخبار الرضا ج 1، ص 12. ولي بر اساس برخي از روايات ديگر، خود امام کاظم (ع) آن کنيز را خريداري کرد. (همان مدرک، ص 14).
5. همان مدرک، ج 1، ص 12 ـ 13.
6. همان مدرک.
7. عيون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 12 ـ 13.
8. همان مدرک، ص 19.
9. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 21 ـ 22.
10. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 360.
11. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 360.
12. بحارالانوار، ج 49، ص 91.
13. بحارالانوار، ج 49، ص 91 ـ 95.
14. همان مدرک، ص 95.
15. کافي، ج 8، ص 230.
16. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 362.
17. بحارالانوار، ج 49، ص 102.
18. مناقب، ج 4، ص 360.
19. بحارالانوار، ج 49، ص 100.
20. بحارالانوار، ج 49، ص 101.
21. بحارالانوار، ج 49، ص 55 ـ 56 با اختصار.
22. امام رضا (ع) در يکي از گفتگوهاي خود با مأمون به اين هدف شوم خليفه اشاره مي کند و مي فرمايد: «تو مي خواهي مردم بگويند علي بن موسي الرضا از دنيا روي گردان نيست. اين دنياست که بر او اقبال نکرده است. مگر نمي بينيد چگونه به طمع خلافت، ولايتعهدي را پذيرفته است» (ر.ک. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 363).
23. بحارالانوار، ج 49، ص 155.
24. الارشاد، شيخ مفيد، ص 315.
25. بحارالانوار، ج 49، ص 102.
26. عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 182 ـ 183.
27. عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 218.
28. عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 220 ـ 221.
29. رجال کشي، جزء 6، ص 587 ـ 588 با اختصار.
منبع:کتاب تاريخ اسلام در عصر امامت امام رضا و امام جواد عليهماالسلام /س
برخی ازفتاوای عجیب وهابیت بچه دار شدن از راه دور! ممكن است بر اثر كرامت يكى از اولياء با آنكه مسافت بين زن و شوهر زياد است آن دو به ديدار يكديگر رسيده باشند و از اين راه فرزندى به وجود آمده باشد. به گزارش شيعه آنلاين به نقل از جهان، برخي علماي وهابيت به ارائه فتواهاي عجيب شهره هستند اما اخيرا فتوايي منتشر شده که در نوع خود قابل تامل است؛ اگر مردى دخترش را كه در شرق جهان با وى زندگى مى كند به همسرى پسرى در آورد كه او در غرب جهان با پدرش زندگى مى كند و هيچگاه آن دو يكديگر را نبينند و از محل زندگى بيرون نروند، سپس شش ماه از ازدواج آنان بگذرد و آن دختر صاحب فرزند شود پدر او همان كسى خواهد بود كه در غرب دنيا زندگى مى كند، اگر چه هيچگاه همسرش را ملاقات نكرده و حتى نديده باشد. همچنين اگر كسى را از لحظه عقد ازدواج به مدّت پنج سال زير نظر نگهبانان زندانى كنند، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادى فرزند در كنار همسرش ببيند همه آنان فرزندان وى خواهند بود اگر چه فرصت يك لحظه ديدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است. اين امر امكانش دور از واقعيّت نيست، زيرا ممكن است بر اثر كرامت يكى از اولياء با آنكه مسافت بين زن و شوهر زياد است آن دو به ديدار يكديگر رسيده باشند و از اين راه فرزندى به وجود آمده باشد منبع: شيعه آنلاين ترویج زنا با مجوزهای شرعی یا غیر شرعی؟؟!! اگر مردى آلتش را در پارچه اى بپیچد، سپس با زنى نزدیکى کند ومنى اش را داخل رحم نریزد، نه غسل بر او واجب مى شود و نه حدّ زنا، و ضررى به عباداتش هم نمى زند. این سخن از شخصى است بنام عبد القاهر تمیمى که سُبکى نویسنده کتاب طبقات الشافعیّة او را پیشوایى بزرگ وجلیل القدر و دانشمندى که آوازه علمى اش گیتى را فرا گرفته و علوم ودانشش به خراسان حمل مىشد معرّفى کرده است. ابن نُجیم حنفى با یک درجه تخفیف همین فتوا را بگونه اى دیگر صادر کرده ومى گوید: اگر مردى آلتش را در پارچه اى بپیچد و با زنى نزدیکى کند پس اگر احساس لذّت کند و حرارت و گرماى درون را لمس کرد حجّ او باطل مى شود، وگر نه ضررى نخواهد داشت. أبو حنیفه نیز گفته است: اگر مردى در برابر قرار داد ده درهم با مادرش ازدواج و نزدیکى نماید زناکار نخواهد بود و حدّ زناکار هم بر وى جارى نمى شود، و اگر مردى آلتش را در پارچه اى به پیچد و با زنى همبستر شود زناکار نیست و حدّ بر او جارى نمى شود. توضیحى بر این اباطیل 1 ـ ازدواج با محارم از قبیل مادر و خواهر و غیر آن دو از محرّمات قطعى فقه اسلام است. 2 ـ زناشوئى و نزدیکى به هر شکلى و با هر زنى بدون شرایط شرعى آن از قبیل عقد از دواج و غیر آن زنا محسوب مى شود. 3 ـ استفاده از پارچه براى پوشیدن آلت، مجوّزى براى نزدیکى نمى شود. 4 ـ نریختن آب منى در رحم زن نیز نمى تواند ملاک حلیّت زناشوئى باشد. 5 -این سخنان و فتواها حریم قانون خدا را مى شکند و فحشا و گناه را در بین جامعه اسلامى گسترش مى دهد. 6 ـ آیا اسلام نابى که از آن دم مى زنید همین است؟ مجموعه ای دیگر از فتاوای مضحک وهابیت مشایخ وهابی که به صدور فتواهای قتل و کشتار مسلمانان و پیروان اهل بیت (ع) مشهور هستند، فتواهای مضحکی نیز صادر می فرمایند! 1-هر کسی که در بازی فوتبال گل بزند و سپس بدود تا بقیه او را دنبال کنند و بغل نمایند، (همانطور که در آمریکا و فرانسه بازیکنان انجام می دهند) باید به صورتش تف انداخت و تنبیه کرد!!! زیرا ورزش بدنی شما چه ارتباطی به شادی و بغل کردن و بوسیدن دارد 2-پوشیدن کمربند ایمنی حرام است! زیرا مانع قضا و قدر می شود!! 3-شستن گوشت قبل از پختن بدعت است. ابن تیمیه: شستن گوشت بدعت است، چنانکه اصحاب پیامبر رضوان الله علیهم در عهد پیامبر(ص) گوشت را بدون شستن می پختند و می خوردند! 4-عبد الله النجدی: فوتبال حرام است مگر با این شروط و ضوابط. سوال: …جوانانی که چیزی از تقوا نمی دانند و به وقتشان اهمیتی نمی دهند و می گویند می خواهیم فوتبال بازی کنیم، می پرسند شروط و ضوابط بازی فوتبال چیست تا ما در ورطه تشبّه به کفار و طاغوتیان و دشمنان دین مثل آمریکا و روسیه و.. نیفتیم. جواب: به آنها می گوییم اگر اصرار دارید بازی کنید و وقت خود را بگذرانید، باید شروط و ضوابط ذیل را رعایت کنید: اول: خطوطی چهار طرف دور زمین نباشد؛ زیرا این خطوط ساخته کفار و قانون بین المللی فوتبال است! دوم: کلماتی که کفار و مشرکان به عنوان قانون بین المللی فوتبال وضع کرده اند، مانند گل و اوت و پنالتی و کرنر و …، گفته نشود زیرا گفتن این کلمات حرام است و هر کس که اینها را بگوید تنبیه و باید از بازی اخراج شود و باید به او گفته شود که به کفار و مشرکین شبیه شده ای… سوم: هر کس از شما که در اثناء بازی افتاد و دست یا پایش شکست، یا دستش به توپ خورد بازی به خاطر او نباید متوقف شود و به کسی که او را انداخته کارت زرد یا قرمز داده نشود، بلکه به هنگام شکسته شدن یا ضربه دیدن باید به قاضی شرع مراجعه شود تا آن بازیکن حق شرعی خود را همانطور که در قرآن است بگیرد و شما باید شهادت دهید که فلانی عمداً دست یا پای او را شکست… چهارم: نباید در تعداد بازیکنان با کفار و یهود و نصارا و خصوصاً امریکای خبیث تبعیت کنید، به این معنا که نباید با یازده نفر بازی کنید، بلکه باید بر این تعداد اضافه یا کم کنید. پنجم: باید با لباس خواب یا غیره خودتان و بدون شورت ها و پیراهن های رنگارنگ و شماره دار بازی کنید، زیرا این لباسها لباس اسلامی نیست، بلکه لباس کفار و غرب است. ششم: هر کدام از شما که این شروط و ضوابط را رعایت کرد باید قصدش از بازی فوتبال تقویت بدنی برای جهاد فی سبیل الله و آمادگی برای زمانی باشد که به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادی از پیروزی ظنّ. هفتم: نباید زمان بازی را 45 دقیقه قرار دهید، شما باید با کفار و فاسقان مخالفت کنید و در هیچ چیز مشابه آنان نباشید. هشتم: نباید در دو نیمه 45 دقیقه ای بازی کنید، بلکه در یک یا سه نیمه بازی کنید تا مخالفت شما با کفار محقق شود. نهم: هنگامی که یکی از دو تیم بر دیگری غلبه نکرد (تساوی بازی) و آنطور که شما می گویید توپ به دروازه ای وارد نشد، نباید برای بازی وقت اضافی یا پنالتی در نظر بگیرید (تا یکی پیروز شود)، بلکه بلافاصله بازی را تمام کنید، زیرا بازی به این طریق عین اجرای قوانین بین المللی فوتبال است! دهم: در بازی فوتبال شخصی را به عنوان داور انتخاب نکنید، زیرا بعد از لغو قوانین بین المللی همچون گل و اوت و پنالتی و کرنر و… وجود او دلیلی ندارد! بلکه بودن او تشبّه به کفار و یهود و نصار و اطاعت از قوانین بین المللی است. یازدهم: نباید در اثناء بازی، گروهی از جوانان جمع شوند و شما را تماشا کنند، چون قصد شما ورزش و تقویت بدنی است پس دلیلی ندارد آنها شما را نگاه کنند! هر چند که بگویید آنها باعث تشویق شما در تقویت بدنی و آمادگی برای جهاد هستند، به آنها بگویید بروید دنبال منکرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذارید ما بدنمان را قوی کنیم!!! دوازدهم: هر کسی که گل بزند و سپس بدود تا بقیه او را دنبال کنند و بغل نمایند، (همانطور که در آمریکا و فرانسه بازیکنان انجام می دهند) باید به صورتش تف انداخت و تنبیه کرد!!! زیرا ورزش بدنی شما چه ارتباطی به شادی و بغل کردن و بوسیدن دارد! سیزدهم: دروازه باید به جای دو تیرک، سه تیرک داشته باشد، تا مشابه کفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بین المللی طاغوتی سازمان فوتبال محقق شود. چهاردهم: هنگامی که بازیکنی مصدوم شد، نباید بازیکن دیگری را جایگزین او کرد، زیرا این روش، ساخته کفار و مشرکین در آمریکا و … است. اینها بعضی از شروط و ضوابطی است که مانع تشبّه به کفّار و مشرکین در بازی فوتبال می گردد… من به اجرای این شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمی کنم، بلکه اینها در واقع برای کسی است که توان انجام ورزش های شرعی را ندارد و برای مؤمن صادق، ادلّه نقلی و عقلی مبنی بر تشبّه فوتبال به کفّار کافی است، زیرا انجام بازی فوتبال بغض انسان را نسبت به کفّار متزلزل می سازد، ولی جوانان این امر را شادی و بازی می پندارند (و تحسبونه هیناً و هو عند الله عظیم…). در پایان امیدوارم که این پیام برای جوانان و دیگران مؤثر و مفید باشد. اللّهم آمین. به قلم: عبد الله النجدی ریاض-ربیع الاول1423هـ 5-تحریم اهداء گل ـ هیئت علمای ارشد بسم الله وحده و الصّلاة علی خیر خلقه محمد صلّی الله علیه و سلّم، و بعد: فتوای کمیته دائم علمای ارشد کشور توحید (که خدا ایشان را یاری نموده و عزّت داده و دشمنانشان را ذلیل گردانده است). این فتوا در تحریم این گلهای خبیث به دلیل بوهای تحریک آمیزی که دارند و به سبب اینکه این کار تقلید از غرب ملعون و مسخ هویّت اسلامی ناب شمرده می شود، است. از خدا می خواهیم که امّت اسلام را از این فتوا بهره مند سازد و حجت را بر آنها تمام کند، والله المستعان! متن فتوا: شماره فتوا:21409 تاریخ:21/3/1421 الحمد لله و الصلاة و السلام علی من لا نبیّ بعده. و بعد، کمیته دائم پژوهشها و فتواهای علمی از سؤال مستفتی محمد عبد الرحمن العمر از حضر ت مفتی کلّ آگاه شد که از سوی دبیرکلّ هیئت علمای ارشد با شماره 1330 و در تاریخ 21/3/1420 به این کمیته ارائه شده است. متن سؤال: در بعضی از بیمارستانها، اماکنی برای فروش گل وجود دارد، و ما عیادت کنندگانی را می بینیم که دسته های گل را به بیماران تقدیم می کنند، این کار چه حکمی دارد؟ در طول قرون متمادی اهداء گل (طبیعی یا مصنوعی) هیچگاه جزء سنّت عیادت از بیماران نبوده و این عادتی است که از بلاد کفر وارد شده و عدّه ای که ایمان ضعیفی داشته اند، از آنها تأثیر گرفته و این عادت را انتقال داده اند. حقیقت این است که بردن گل نفعی برای بیمار ندارد، بلکه تشبّه و تقلید محض از کفّار محسوب می شود و نه هیچ چیز دیگر، و فقط خرج کردن پول در غیر راه درست است که این اعتقاد فاسد را به دنبال دارد که این گلها باعث شفا می شود! بر این اساس نباید از گل در مورد مذکور استفاده کرد، نه به صورت فروش و نه خرید و نه اهدا… “این سخنان در حالی از طرف کارخانه های فتوا سازی وهابیت صادر میشود که امیران آنان با امضای قرار دادهای میلیاردی و اهدای کمکهای بلاعوض به همان بلادهای کفر ، نوکری خویش را به شکلی متفاوت به اثبات می رسانند…” سایت رهبران شیعه : ترجمه سلام شیعه
شانزدهمین حدیث از چهل حدیث حضرت امام خمینی (ره) در باب اسارت شهوت ، صبر ، معنای صبر و درجات و دستاوردهای آن است. امام این بحث را با روایتی از امام صادق علیه السلام آغاز می کند:
ابوبصیر می گوید ، که از امام صادق علیه السلام چنین شنیدم : " شخص آزاد در همه حالتها آزاد است اگر مصیبتی به او برسد ، بر آن صبر می ورزد ، و اگر مصیبت ها بر او هجوم آورند ، او را نمی شکند هر چند اسیر و مقهور گردد ، و سختی را به جای آسانی بگیرد ؛ چنان که یوسف بسیار راستگو ، وقتی به بندگی گرفته شد و اسیر و مقهور گردید ، به آزادی او ضرر نرسید و تاریکی چاه و ترس از آنچه به او رسید به او زیان نرساند ، تا اینکه خداوند بر او منت نهاد. و جبار متکبری را بنده او قرار داد ، پس از آن که مالک بود. پس خداوند او را ( به پیامبری ) فرستاد و به خاطر او به امتی ترحم رساند ، و همین طور صبر (کرد تا) خیر را به دنبالش آورد.
پس شکیبایی بورزید و خود را مهیای شکیبایی سازید تا پاداش داده شود . "
اسارت شهوت ، منشأ همه اسارت ها
هر گاه انسان در چنگال شهوت و هوس های نفسانی قرار بگیرد ، در ادامه ، کارش به جایی می رسد که اطاعت از آنها را بر پیروی از اوامر و نواهی خدای متعال مقدم می دارد . در این حالت عزت و آزادگی از وجودش رخت برمی بندد. و غبار ذلت ، خواری بر او می نشیند و پیش اهل دنیا کرنش می کند.
کسانی که بنده دنیا و شهوت خودشان هستند ، نزد هر کس که دنیا را پیدا کنند یا احتمال بدهند که می توانند نزد او به خواسته های خودشان برسند خضوع می ورزند و این بندگی و اسارت ، انسان را همیشه در رنج و تلخی قرار می دهد.
اگر نفس انسان متوجه ذات مقدس خداوند شود ، ریسمان بندگی مخلوق را ازگردن بگشاید. چنان که در روایت آمده است: بندگی خداوند ، گوهر ارزشمندی است که باطن آن آزادی است.
در این صورت ، چنان حالتی در قلب پیدا می شود که روح ، احساس عظمت و رفعت می کند ، و حتی در این حالت اگر در اسارت کسی هم باشد استقلال و آزادگی نفس محفوظ خواهد ماند ، مانند حضرت یوسف و لقمان علیهما السلام . امام سجاد علیه السلام فرمود:" من عار دارم این دنیا را از آفریدگار آن خواستار شوم ، پس چگونه آن را از مخلوقی چون خود خواهش کنم؟ "
صبر ، نتیجه آزادگی
از دستاوردهای مهم خروج از اسارت نفس، شکیبایی در هنگام سختی و بلا است.
مرحوم محقق طوسی ، صبر را نگه داری نفس از بی تابی در هنگام فرا رسیدن سختی و کراهت دانسته است . صبر را از مقامات متوسطین دانسته اند ، زیرا تا هنگامی که نفس ، بلاها را ناخوش بدارد ، معرفتش ناقص است ، لذا رضای به قضای الهی نسبت به صبر ، مقام برتری می باشد ، اگر چه ممکن است این را نیز از مقامات متوسطین عنوان کنیم. بر اساس این مطلب صبر بر معاصی و صبر بر طاعات نیز از مقامات متوسطین است ؛ زیرا کسی که حقیقت عبادت را بفهمد و صورت زشت گناهان را درک کند ، صبر برای او معنا ندارد.
عارف معروف ، کمال الدین عبد الرزاق کاشانی در شرح منازل می گوید: صبر ، خودداری از شکایت نزد مخلوق است ، و الّا شکایت به حق تعالی و اظهار ناراحتی نزد خداوند با صبر منافات ندارد ، چنانکه حضرت ایوب به پروردگار شکوه کرد (سوره ص ، 41)
نتایج صبر
برای صبر ، دستاوردها و نتایح فراوانی است که از آن جمله تربیت نفس می باشد . زیرا وقتی که شخص ، مدتی را بر بلاها شکیبایی ورزید و ترک لذت نمود ، کم کم نفس عادت می کند ، از سرکشی بیرون می آید و به مقامات عالی می رسد.
صبر بر گناهان سرمنشأ پرهیزگاری می شود ، صبر در طاعات منشأ انس با پرودگار و صبر در بلاها منشأ رضا به قضای الهی می گردد و اینها از مقامات بزرگ اهل ایمان است. امام صادق علیه السلام فرمود:
" صبر نسبت به ایمان ، همچون سر نسبت به بدن است. پس زمانی که سر (از بین) رفت جسد نیز برود و همین طور زمانی که صبر (از بین) برود، ایمان هم خواهد رفت."
شخص غیر صبور ، زبان به شکایت می گشاید ، درد دل را به هر کس می گوید و این کار علاوه بر این که او را نزد خلق رسوا می کند ، وی را از ارزش در درگاه الهی می اندازد. بنده ای که نتواند سختی ها را تحمل کند - با وجود هزاران نعمتی که از خداوند دیده است - چه ایمانی دارد.
امام صادق علیه السلام می فرماید:" کسی که به بلایی مبتلا شود و صبر پیشه کند پاداش هزار شهید را دارد."
درجه های صبر
برای صبر ، درجاتی است و پاداش آن بر اساس درجات و مراتب ، متفاوت می باشد . امام علی علیه السلام به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
صبر سه گونه است: صبر به هنگام مصیبت ، صبر بر طاعت و صبر در وقت گناه. پس کسی که بر مصیبت صبر کند ... خداوند برای او سیصد درجه... ، کسی که بر اطاعت صبر کند ، خداوند برای او ششصد درجه ... و کسی که بر مصیبت صبر کند خداوند برای او نهصد درجه ... بنویسد."
درجات صبر اهل معرفت
آنچه تا کنون در خصوص صبر گفته شد راجع به عموم مردم و متوسطین بود ؛ اما صبر اهل سلوک و اولیای کامل ، درجات دیگری دارد. اهل سلوک" صبر فی الله" دارند و آن عبارت است از ثبات در مجاهدتها و ترک خویشتن.
اهل حضور و مشاهده جمال خداوند" صبر مع الله" دارند و آن عبارت از خروج از جامه بشریت و متجلی شدن قلب به تجلیات اسماء و صفات الهی است.
همچنین عشاق و مشتاقین" صبر عن الله" دارند. گفتار امام علی علیه السلام در دعای کمیل:" فهبنی یا الهی و سیدی و مولای ..."
اشاره به این مقام از صبر دارد.
اهل تمکین و استقامت نیز" صبر بالله " دارند که پس از تخلـّق به اخلاق الهی برای آنها رخ می دهد و این حمل برای اولیای الهی میسر است.